خدایادوستت دارم

ساخت وبلاگ

امکانات وب

یـــکی از همیـــــــن روزهــــــــــا بایـــد خدا را صدا بــــــــــزنم یک میــــــــز دو نفــــــــره دو صنـــــــــدلــی یــــــــکی مـــــــن یـــــــــکی خــــــدا حــــــرف نمـــــــیزنم نـــــــگاهم کافیــــــست میـــــــــدانم... برایـــــــــم اشــــــــک می ریــــــــزد!! برچسب‌ها: من و خدا, صحبت بین من و خدا [ شنبه سی ام شهریور ۱۳۹۲ ] [ ] [ fatemeh ] [ 19 äÙÑ ] رفتنت راستــش را بخــواهـــــی فاجعــــه ی رفتــــن "او" چیــــزی را تکـــان نداد..... مــن هنــــوز هـــم چـــای میخـــورم... قــدم میـــــزنم... هستـــــم امــــا... تلــــخ تــر... تنهاتـــــر... بی اعتمــــادتــــر.... برچسب‌ها: فاجعه [ دوشنبه هجدهم شهریور ۱۳۹۲ ] [ ] [ fatemeh ] [ 15 äÙÑ ] چادرت را دوست داشته باش من چادرم را دوست دارم، چرا که هرگاه می‌ایستم و آن را با افتخار به سر می‌کنم، به یاد هزاران شهیدی می‌افتم که بر خاک افتادند تا زنان ایران زمین با وقار بایستند! برچسب‌ها: چادر, حجاب [ دوشنبه هجدهم شهریور ۱۳۹۲ ] [ ] [ fatemeh ] [ 8 äÙÑ ] حجاب خواهـــــرم تمام زیبایی ها در سادگیست ! با حجاب ، زیباتــــر بودن را تجــــربه کن .. در زمانی که شأن و ارزش جز به لباس و ماشین نیست ، تـــو چادری بمان و ثابت کن ارزش واقعی زن این نیست ! برچسب‌ها: حجاب, مصونیت [ شنبه شانزدهم شهریور ۱۳۹۲ ] [ ] [ fatemeh ] [ 7 äÙÑ ] فلسطین جَنگ سه حرف بود صُــلح ســـه حــرف، پَــــدر نیز سـه حرف. اما برای کودکی کوچک که شب ها خواب گلوگه می دید و روزها زیر آوار گریه می کرد، جنگ و صلح و پدر سه حرف نداشتند، که هــزار حرف داشتند برای گفتن... برچسب‌ها: کودک فلسطینی [ یکشنبه ششم مرداد ۱۳۹۲ ] [ ] [ fatemeh ] [ 22 äÙÑ ] عزیزم گریه نکن الهی برایت بمیرم ((گریه نکن)) به مردمان این شهر که نام خود را مسلمان و شیعه نهاده اند عادت خواهی کرد [ دوشنبه هفدهم تیر ۱۳۹۲ ] [ ] [ fatemeh ] [ 40 äÙÑ ] حاجی برات متاسفم دست های کوچکش به زور به شیشه های ماشین شاسی بلند حاجی می رسد التماس می کند : آقا... آقا " دعا " می خری؟ و حاجی بی اعتنا تسبیح دانه درشتش را می گرداند و برای فرج آقا " دعا " می کند [ چهارشنبه دوازدهم تیر ۱۳۹۲ ] [ ] [ fatemeh ] [ 18 äÙÑ ] از خودم خجالت میکشم نــمـــــاز : بهترین فیلتر شکن دنیا که خود خدا هم زیر این فیلتر شکن را امضا و مهر کرده خصوصیت مهم این فیلتر شکن این است که مانع میشود انسان با گناه کردن فیلترهایی بین خود و خدا ایجاد کند … اگر باور ندارید این آیه را بخوانید ” ان الصلاه تنهی عن فحشا و المنکر عنکبوت/۴۴ “ بدرستیکه نماز انسان را از فساد و فحشاء دور میکند [ چهارشنبه دوازدهم تیر ۱۳۹۲ ] [ ] [ fatemeh ] [ 16 äÙÑ ] فایده ای ندارد همه شب نماز خواندن،همه روز روزه رفتن همه ساله از پی حج سفر حجاز کردن زمدینه تا به کعبه سر وپابرهنه رفتن دو لب از برای لبیک به گفته باز کردن شب جمعه ها نخفتن،به خدای راز گفتن ز وجود بی نیازش طلب نیاز کردن به مساجد و معابد همه اعتکاف کردن ز ملاهی و مناهی همه احتراز کردن به حضور قلب ذکر خفی و جلی گرفتن طلب گشایش کار ز کارساز کردن پی طاعت الهی به زمین جبین نهادن گه و گه به آسمان ها سر خود فراز کردن به مبانی طریقت به خلوص راه رفتن ز مبادی حقیقت گذر از مجاز کردن به خدا قسم که هرگز ثمرش چنین نباشد که دل شکسته ای را به سرور شاد کردن به خدا قسم که کس را ثمر آنقدر نبخشد که به روی نااميدي در بسته باز کردن [ چهارشنبه دوازدهم تیر ۱۳۹۲ ] [ ] [ fatemeh ] [ 19 äÙÑ ] دخترک گل فروش دخــتـــرکِ گـُــل فـــروش ! تـنـهـا کـسـی کـه در کـنـارِ گـُــل احـسـاسِ نـشـاط نـدارد .. بـویِ گـلـهـا مـسـتـش نـمـی کـنـد .. زیـبـایـی گـلـهـا مـحـوش نـمـی کـنــد .. رنـگِ گـلـهـا جـذبـش نـمـی کـنــد .. دخــتــرکِ گُـــل فــروش ! دسـتـه گـُــلهـا رو بـاری مـی بـیـنـد .. کـه خـلـاصـی هـر چـه زودتـر از آنـهـا بـرایـش شـیـریـن اسـت ... برچسب‌ها: گل فروش [ یکشنبه نهم تیر ۱۳۹۲ ] [ ] [ fatemeh ] [ 18 äÙÑ ] باران گاه می اندیشم... چندان هم مهم نیست اگر هیچ از دنیا نداشته باشم همین مرا بس که کوچه ای باشد و باران وخدایی که زلال تر از باران است برچسب‌ها: باران [ پنجشنبه ششم تیر ۱۳۹۲ ] [ ] [ fatemeh ] [ 23 äÙÑ ] برای خودت دعاکن خودت رو دوست داشته باش و برای خودت دعا کن! برای خودت دعا کن که آرام باشی وقتی طوفان می آید، تو همچنان آرام باشی تا طوفان از آرامش تو آرام بگیرد برای خودت دعا کن تا صبور باشی؛ آنقدر صبور باشی تا بالاخره ابرهای سیاه آسمون کنار بروند وخورشیددوباره بتابد برای خودت دعا کن تا خورشید را بهتر بشناسی برای خودت دعا کن که سرسفره ی خورشید بنشینی و چای آسمانی بنوشی برای خودت دعا کن تا همه ی شب هایت ماه داشته باشد چون در تاریکی محض راه رفتن خیلی خطرناک است ماه چراغ کوچکی است که روشن شده تا جلوی پایت را ببینی برای خودت دعا کن تا همیشه جلوی پایت را ببینی؛ آخه راهی را که باید بروی خیلی طولانی است برچسب‌ها: صبورباش [ پنجشنبه ششم تیر ۱۳۹۲ ] [ ] [ fatemeh ] [ 6 äÙÑ ] مغرورانه مغرورانه اشك ریختیم چه مغرورانه سكوت كردیم چه مغرورانه التماس كردیم چه مغرورانه از هم گریختیم غرور هدیه شیطان بود و عشق هدیه خداوند هدیه شیطان را به هم تقدیم كردیم هدیه خداوند را از هم پنهان كردیم برچسب‌ها: غرور [ پنجشنبه ششم تیر ۱۳۹۲ ] [ ] [ fatemeh ] [ 7 äÙÑ ] به کدام بنگرم از سر خاک دختر بچه همسایه دست چپیمان برمیگردیم بیچاره پدرش نتواست پول عمل دخترش . . . خدا بیامرزدش! ببخشید کمی عجله دارم آخه باید به همسایه دست راستیمان سر بزنم بار پنجم است از سفر مکه آمده!!!!!!!!!! خدا حفظش کند. [ دوشنبه سوم تیر ۱۳۹۲ ] [ ] [ fatemeh ] [ 15 äÙÑ ] زندگی میکنم زندگی میکنم ... حتی اگر بهترین هایم را از دست بدهم!!! چون این زندگی کردن است که بهترین های دیگر را برایم میسازد بگذار هر چه از دست میرود برود؛ من آن را میخواهم که به التماس آلوده نباشد، حتی زندگی را ... ارنستو چگوارا [ دوشنبه سوم تیر ۱۳۹۲ ] [ ] [ fatemeh ] [ 5 äÙÑ ] نیمه شعبان بر شما مبارک تو از راه میرسی، درست هنگامی که دنیا ، دستش را به سوی آمدن تو دراز کرده باشد. تو از راه میرسی، درست هنگامی که هلهله ی همه مشتاقان و فریاد همه مستضعفان، نوید آمدنت را فریاد کنند. تو از راه میرسی، درست هنگامی که گنداب فساد و ستم و تبعیض و ناروایی ، چهارسوی عالم را فراگرفته باشد و همه ی دل ها و دیده ها ، مشتاقانه تو را بطلبند. [ یکشنبه دوم تیر ۱۳۹۲ ] [ ] [ fatemeh ] [ 15 äÙÑ ] رمز موفقیت اين روزها همه چيزعوض شده است در جايی زندگی می کنيم که هرزگی ، مد کفر گفتن ، روشنفکری بي آبرويی ، کلاس مستی و دود ، تفريح دزدی و لاشخوری و گرگ بودن ، رمز موفقيت است.. [ شنبه یکم تیر ۱۳۹۲ ] [ ] [ fatemeh ] [ 7 äÙÑ ] زندگی باتو با یاد تو زندگی کردن چه کم خرج است ، نه خواب میخواهد ، نه خوراک ! این روزها آنقدر شکسته ام ، که عصا به دست راه میرود دلم ! دنیای آدم برفی ها دنیای ساده ایست ، اگر برف بیاد هست ، اگر برف نیاید نیست ، مثل دنیای من ، اگر تو باشی هستم ، اگر نباشی … ! [ پنجشنبه سی ام خرداد ۱۳۹۲ ] [ ] [ fatemeh ] [ 7 äÙÑ ] دوست دارم مي دانـــم داشتنـت آرزوي محاليست ... امـــا به دوست داشتنـت که مي توانـم افتخــار کنـــم ...! [ پنجشنبه سی ام خرداد ۱۳۹۲ ] [ ] [ fatemeh ] [ 6 äÙÑ ] عشق عشق آدم را داغ می کند و دوست داشتن آدم را پخته می کند هر داغی یک روز سرد می شود ، ولی هیچ پخته ای دیگر خام نمی شود . . . دوستت دارم [ پنجشنبه سی ام خرداد ۱۳۹۲ ] [ ] [ fatemeh ] [ 2 äÙÑ ] گفت ازش پرسيدم اگه يه روزي بفهمي نيستم چكار ميكني ؟ گفت ميگردم وجب به وجب دنيا رو تا پيدات كنم. گفتم اگه بميرم چي ؟ گفت چيزي كه باعث مرگت رو نابودميكنم . حالا خودت داري باعث مرگم ميشي . اما من تحمل نابودي تو رو ندارم ... اينه تفاوت من با تو عشقه بي معرفت خدایادوستت دارم...
ما را در سایت خدایادوستت دارم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : یاسین بابازاده pyameelahi بازدید : 260 تاريخ : چهارشنبه 29 دی 1395 ساعت: 13:16

مهدی گلشنی از استادان برجسته فیزیک در دنیا طی نشستی در دانشگاه اصفهان به بحث در خصوص «علم دینی» پرداخت.در جامعه ما موضوع علم دینی بد فهمیده شده است، به طوری که در برخی مجالس رسمی به دلیل بد فهمی آن، عدّه ای از عنوان کردن آن پرهیز می کنند. علما درجهان اسلام مطالعه طبیعت را عبادت محسوب می کردند موضوع علم دینی به گونه ای که اکنون بیان می شود، در قدیم مطرح نبوده است. یعنی این عنوان در دوران تمدن اسلامی و یا دوران شروع علم جدید مطرح نبوده است. در قرآن و احادیث ائمه مکررا از علم و مطالعه علمی طبیعت صحبت می شود: «قُلِ انظُرُواْ مَاذَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ» و «أَفَلَا یَنظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ وَإِلَى السَّمَاء کَیْفَ ‏رُفِعَتْ وَإِلَى الْجِبَالِ کَیْفَ نُصِبَتْ» و گفته می شود که «اطلب العلم ولو بالصین». مسلما منظورشان این نیست که احکام دینی را در چین فرا بگیرید. همچنین روایتی از امیر المو منین از طریق اهل سنت هست: "خذوالعلم ولو من المشرکین" در برخی جاها نظیر این روایت در مورد حکمت آمده است .برداشت علما از علم ، در جهان اسلام بسیار وسیع بوده است.البته افرادی نظیر غزالی، در احیاء العلوم علم را به مقوله شرعی و غیر شرعی تقسیم کردند و شرعی را نیز به مباح و مکروه ومستحب تقسیم نمودند ، و در جواهر القرآن، قرآن را شامل همه علوم اولین و آخرین دانستند. غزالی در مقابل نسبت به ریاضیات دید منفی دارد، به این دلیل که قائل است وقتی افراد استدلالات قوی در ریاضیات را می بینند تصور می کنند که همه استدلالهای فلاسفه، از جمله سخنان ضد دینشان، همین اتقان را دارد. بنابراین او ریاضیات را توصیه نمی کند و طبیعیات را چون صواب و خطای آن با هم مخلوط است، طرد می کند. ابن تیمیه، معتقد بود علم آن چیزی است که از پیغمبر به ما رسیده است . اما اگر این استثناها را کنار بگذاریم، علما درجهان اسلام مطالعه طبیعت را عبادت محسوب می کردند. ابوریحان چه در زمینه جغرافیا و چه در زمینه جواهرشناسی و نجوم، تماما هدفش فهم آیات الهی در طبیعت بود. ابن هیثم، البتانی و خواجه نصیرنیز اینگونه بودند.اگر به فعالیت خواجه نصیر ، زمانی که ریاضیات انجام می داد، توجه کنید، جدای از مقدمه کتابش، تصور می کنیدکه آنرا یک ریاضی دان امروزی نوشته است- مثلا او به جدّ اصل پنجم اقلیدس را محل تردید قرار داد. بنابراین آنها علم را به روش علم امروزی یعنی تجربه و استدلال عقلی تجویز می کردند، اما می گفتند که انگیزه گرایششان به مطالعه علمی طبیعت ایناست که آنرا عبادت تلقی می کنند. برای نمونه ابوریحان می گوید:"وقتی شخص تصمیم می گیرد بین حق و باطل فرق بگذارد او باید جهان را مطالعه کند و دریابد که آیا ابدی است یا مخلوق. و اگرکسی فکر کند که به این دانش نیاز ندارد، اما او نیازمند به تفکر درباره قوانینی است که برجهان ما حاکم است ... این کار او را برآن می دارد که حقیقت را درباره آنها بداند و این راه را آماده می کند که طراح جهان و صفات آن را بشناسد." انگیزه مسلمانانی که در علوم تحقیق کردند این بود که در عجایب خلقت، عظمت الهی را مشاهده کنند نه تنها دانشمندان اسلامی بلکه غربیان هم که راجع به دوره تمدن اسلامی مطلب نوشته اند، همین برداشت را داشته اند. مثلا جرج سارتون را در نظر بگیرید که یکی از معروف ترین کتابهای تاریخ علم را نوشته است و بخش مفصلی را به تاریخ علم در جهان اسلام اختصاص داده است،و برای حدود 350 سال جهان اسلام را حاکم مطلق در علم می داند و برای 250 سال بعد هم جهان اسلام را با مسحیت در علم شریک می داند. سارتون350 سال را به هفت دوره ی پنجاه ساله تقسیم می کند، که در راس هر دوره یک شخصیت علمی را قرار می دهد.اولین آن جابربن حیّان و آخرین آن عمر خیام است . او می گوید: وقتی گرایش مسلمانان را در مطالعه طبیعت بررسی می کنیم، نقش محوری قرآن را در آن می بینیم. بدین معنا که قران باعث شده است که آنها به سراغ مطالعه طبیعت بروند. و لوی در کتاب ساختار اجتماعی اسلام می گوید:«صرف نظر از دانش پژوهان مسلمان که تحت تاثیر یونانی ها بودند، انگیزه مسلمانانی که در علوم تحقیق کردند این بود که در عجایب خلقت ، عظمت الهی را مشاهده کنند.» در جهان اسلام تلقی از علم خیلی وسیع بوده است، تنها مرز برسر نافع و غیر نافع بودن علم بود استاد مطهری در کتاب تعلیم و تربیت در اسلام، متذکر می شوندکه ائمه معصومین از خلفا انتقاد می کردند، اما موردی دیده نشده است که آنها درباره ترجمه کتب از یونانی یا هر زبان دیگری به عربی نقدی داشته باشند. بنابراین در جهان اسلام تلقی از علم خیلی وسیع بوده است، تنها مرز بین علم نافع و علم غیر نافع مطرح بوده است.علم نافع این بوده که به اعتلای جهان اسلام و ارتقا شخص کمک کند ، ولی به جز این قید و محدودیتی نداشتند. این طرز تلقی در دنیای غرب در دوران قرون وسطی نیز حاکم بود. و حتی در دوران جدید نیز بر کپرنیک وکپلر و نیوتن و بویل این دیدگاه حاکم بود. هایزنبرگ درباره برداشت کپلر از علم می نویسد:«برای کپلر علم وسیله تامین منافع انسان و یا یک فناوری برای بهتر زیستن در جهان ناقص ما و باز کردن راههای پیشرفت برای ما نبود. بر عکس علم وسیله ای برای ارتقاء ذهن و یافتن آرامش در تفکر در باره کمال ابدی خلقت بود.بویل نیز که همزمان نیوتن بود و در پیشرفت علم ترمودینامیک و قانون گازها نقش مهمی داشت، می گوید:«وقتی من با تلسکوپهای واضح،ستارگان و سیارات قدیماً و جدیداً کشف شده را بررسی می کنم، وقتی با میکروسکوپهای عالی کار شگفت انگیز طبیعت را می بینم، وقتی با کمک چاقو های تشریح و نور اجاقهای شیمیایی، کتاب طبیعت را مطالعه می کنم ، همراه با زبور خوانان با شگفتی می گویم : ای خدای من ، چقدر آثار تو متنوع هستند .تو تمام آنها را با حکمت خلق کرده ای.» هدف نیوتن از نگارش کتابش، سوق دادن مردم به مسیر خداشناسی بود همچنین نیوتن را در نظر بگیرید که او را با سه قانون حرکت، قانون گرانش و یا با کتاب اپتیکش می شناسیم. در 20 سال اخیر نیوتن شناسی بسیار اوج گرفته است، و می گویند در حدود یک میلیون و سی صد هزارکلمه از نیوتن در الهیات مانده است، که تقریبا 14-13 جلد کتاب قطور می شود. این نشان می دهدکه نیوتن به شدت از متافیزیک دینی متاثر است. یک فیلسوف آمریکایی به نام مک مولین ،که اخیرا مرحوم شد، میزان تاثر نیوتن از متافیزیک دینی را تشریح می کند. نیوتن موحد بود و حضرت مسیح را صرفا یه عنوان یک پیامبر می دانست. نیوتن کتاب مهمش با عنوان «اصول ریاضی فلسفه طبیعی » را در 1687 نوشت و همزمان با آن به اسقف بنتلی نامه ای نوشت و گفت:«من نگاهم به آن اصولی بود که مردم را به اعتقاد به خداوندسوق دهد و هیچ چیز بیش از این مرا خوشحال نمی کند که بیابم، آن (کتاب اصول) برای این منظور مفید بوده است.» یعنی هدف وی از نگارش کتاب اصول این بود که مردم را درجهت خداشناسی بیندازد. موفقیت علم بعد از نیوتن سبب ایجاد غرور و خوی طبیعت گرایانه، در یکی دو نسل بعد از وی شد درست صد سال بعد از نیوتن،وضعیت به دلایلی، که خواهد آمد، تغییرکرد. یکی از این دلایل این بود که علم جدید که با نیوتن شروع شده بود، فوق العاده موفق از کار در آمد. برای اولین بار توانسته بودند مکانیک سماوی و مکانیک ارضی را با یک فرمول بندی واحد و با یک نظریه توضیح دهند. این امر باعث ایجاد غرور در یکی دو نسل بعد از نیوتن شده بود. از جمله لاپلاس که حدود 100 سال بعد از نیوتن می زیست، زمانی که کتاب نجوم اش را به ناپلئون هدیه می کرد در پاسخ ناپلئون که پرسید چرا در این کتاب نامی از خدا نبرده است گفت نیازی به فرض خدا در کتابش نداشته است. از آن زمان به بعد باشکل گیری فیزیک جدید بعضی به این قائل شدند که همه چیز با علم قابل توضیح است. در این میان برخی مکاتب فلسفی این اوضاع را تشدید کرد. از جمله فیلسوفان هیوم بود، که اصل علیت و نیز استدلالهای اثبات خداوند را مورد تردید قرار داد.او فقط به گزاره های تجربی علاقه نشان داد. البته می دانیم که مقدمه این تجربه گرایی از لاک شروع شده بود. با این تفاوت که لاک یک مسیحی معتقد بود، در صورتی که هیوم ملحد بود. کانت نیز بعد از هیوم، دسترسی به متافیزیک را نامیسر شمرد و نومنها را غیر قابل دسترسی دانست و ذهن گرایی را تقویت کرد. او نیز روی همه براهین استدلالی در باره اثبات خداوند تردید نمود. روی هم رفته این مکاتب در تضعیف دین بسیار مؤثر بودند.البته کانت با اخلاق به سراغ دین آمد. در نیمه اول قرن نوزدهم، اگوست کنت بامکتب تجربه گرایی اش معتقد شد که فقط مسائلی که با حس قابل دسترسی هستند،محل اعتنا هستند.او معتقد بود علوم دوره الهی ومتافیزیکی را گذرانده اند تا اینکه اکنون به دوره پوزیتیویسم رسیده است. پس از او داروین و مارکس به تضعیف دین کمک کردند. بطوریکه در آخر قرن نوزدهم این احساس رواج داشت که در قرن بیستم احتمالا دیگر جایی برای دین نخواهد بود. در دهه 1370 مقاله ای در یک مجله فیزیکی چاپ شد که در آن اسم قیامت به کار رفته بود. آن مجله شدیدا مورد انتقاد قرار گرفت که چرا اجازه نشر چنین مقالاتی را داده است. اما این نگرش تغییر کرد و از جمله دلایل آن، اثار جنگهای جهانی بود. مثلاً پس از خاتمه جنگ جهانی اول دراوایل سال1920 یک نفر کتابی نوشت که راسل در پاسخ به آن کتاب، رساله کوچکی چاپ کرد. می دانیم که راسل تنها به علوم تجربی اعتقاد داشت، اما در این رساله با توجه به جنگ جهانی اول شدیدا احساس خطر کرد وگفت اگر علم به همین منوال پیش برود تمدن بشری در خطر خواهد بود. در سال 1954، یک سال قبل از مرگ اینشتین، بورن طی نامه ای به اینشتین نوشت که شنیده است اینشتین به خاطر بعضی آثار نامطلوب علم گفته است که اگر بار دیگر بدنیا بیاید فیزیک را دنبال نخواهد کرد، بلکه بدنبال هنر خواهد رفت. سخن بورن به اینشتین این است که او هم بهمین نتیجه رسیده است.با پایان جنگ جهانی دوم درسال1945وانفجار بمب در هیروشیما و ناکازاکی، دانشمندانی که در ساخت بمب در آمریکا بنحوی مشارکت داشتند ، از جمله اینشتین، به شدت پشیمان شدند. علم قدیم به طبیعت به عنوان صنع الهی و مادر انسان نظر می افکند اما علم جدید طبیعت را خصمی می بیند که باید بر او پیروز شد نتیجه این که از 1950 به بعد، دیدن جنگها و آلودگی محیط زیست، عده ای از متفکران را تکان داد. آنها اعتراف کردند که علم که وسیله کسب حکمت بوده است، اکنون وسیله تخریب شده است.عده ای از آنها به سراغ عرفان رفتند و برخی سراغ دین. از جمله اینها شوماخر اقتصاددان آلمانی، بود ( که کتاب «راهنمای حیرت زدگان» او اخیرا در ایران ترجمه شده است) . او در انگلستان به مقامات بالایی دست یافت. او می نویسد:«علم قدیم حکمت یا علم برای شناخت، عمدتاً متوجه ... حق مطلق، خیر مطلق، و زیبائی مطلق بود، که دانش آن برای انسان خوشبختی و نجات ببار می آورد. [ امّا] دانش جدید عمدتاً متوجه قدرت مادّی شد، گرایشی که آنچنان رشد کرده است که تقویت قدرت سیاسی و اقتصادی اکنون هدف اولیه و توجیه اصلی برای هزینه کردن در کار علمی بحساب می آید. امّا بزرگترین و موثرترین تفاوت مربوط به نگرش انسان به علم است. علم برای شناخت، انسان را بر صورت خدا می دید... [ امّا ] علم برای دستکاری ضرورتاً انسان را چیزی جز محصول اتفاقی تکامل نمی بیند، حیوانی برتر، حیوانی اجتماعی ، و شیئی برای مطالعه با همان روشهایی که سایر پدیده های این جهان مورد مطالعه قرار می گیرند.»این بیداری در مورد آثار عملی علم بود. از جنبه نظری نیز تغییر ذهنیت را ذکر خواهم کرد. چند سال پیش یک استاد فلسفه علم در انگلیس به نام نیکولاس ماکسول مقاله ای با عنوان«انقلاب در فلسفه علم» در سال 2008 در یک مجله بیولوژی – شیمی چاپ کرد و نوشت اگر علم با همین دیدگاهی که اکنون بر آن حاکم است، به پیش رود،نابودی بشر را به دنبال خواهد داشت:« تحقیقات علمی و فناورانه بسیاری صرف تحقق علایق کشور های ثروتمند می شود، به جای آنکه صرف هزاران میلیون نفری بشود که در فقر به سر می برند. تحقیقات پزشکی در درجه اول صرف علاج بیماری های ثروتمندان می شود، نه فقرا. همچنین مسئله ننگ آمیز نظامی در کار است در انگلیس30 درصد و در آمریکا 50 درصد بودجه تحقیقات و توسعه صرف امور نظامی میشود. در دنیای ما که دچار نابرابری ها و بی عدالتی های فاحش،تنازع و جنگ است، آیا این مخارج در جهت تامین بهتر منافع برای انسانیت است؟ همچنین تعجب اور، ناتوان بودن جوامع علمی در صحبت کردن درباره این مطلب است.»او به همین دلیل عنوان مقاله اش را انقلاب در فلسفه علم می گذارد. یعنی باید نگرشمان را نسبت به علم و کاربرد علم اصلاح کنیم. وقتی از پوزیتیویست های مشهور در یک مصاحبه، سوال می شود حاصل پوزیتیویست چه بود؟ «آیر » رسما می گوید هیچ چیزاکنون می رویم سراغ اینکه دلایل نظری چه بود که باعث تضعیف پوزیتیویسم شد ؟یکی اینکه آیر ، یکی ازپوزیتیویستهای مشهور در یک مصاحبه، وقتی از او سوال می شود که حاصل پوزیتیویسم چه بوده است، رسما می گوید: هیچ چیز. آن صرفا یک نگرش بود. مطلب دیگر اینکه درنیمه دوم قرن بیستم مکاتب مختلف فلسفه علم یکی پس ازدیگری ظاهر شدند، که علم پوزیتیویستی را محل تردید قراردادند. به عنوان مثال پوزیتیویست ها می گویند: ما با ذهن خالی با طبیعت روبرو می شویم، و پیش فرضها در کار علم دخالتی ندارد. تمام مکاتبی که بعد از پوزیتویسم منطقی ظاهر شدند، مثل مکاتب پوپر، لاکاتوش، و کوهن، در باطل بودن پوزیتویسم اتفاق نظر داشتند. در این میان برخی از فیزیکدانان تصمیم گرفتند دررشته فلسفه نیز دکترا بگیرند وآنها نشان دادند که در علم مفروضات متافیزیکی فراوانی بکار می رود و اینها مبنای پذیرش نظریات علمی را تشکیل می دهند. هرکسی ممکن است با دسته ای از مفروضات خاص یک نظریه را بپذیرد و دیگری با دسته دیگری مفروضات ، نظریه دیگری را بپذیرد. بدین سان آنها نشان دادند که انسان با طبیعت با ذهن خالی روبرو نمی شود. در مورد یک آزمایش خاص، برداشت یک پوزیتیویست با یک رئالیست متفاوت خواهد بود. بسیاری ازسخنان فیزیکدانان طبق مفروضات متافیزیک است و نه برپایه فیزیک بعضی فیزیکدانها سریحاً اذعان کردند بعضی ازسخنانشان بر طبق بعضی مفروضات متافیزیکی بوده است و تنها برپایه فیزیک نبوده است. بورن صریحا گفت که دلیل کنارگذاشتن دترمینیسم تنها براساس فیزیک نبوده است و استدلالات فیزیکی دراین قضیه قاطع نیستند . هایزنبرگ نیز به دلیل یک استدلال متافیزیکی مانع توسعه شتاب دهنده ها در اروپا شد. بدین ترتیب برخی متوجه شدند که متافیزیک به شدت درطرد وقبول نظریه ها دخالت دارد. رایشنباخ متذکر شده که که اینشتین نظریه خودش درمورد نسبیت عام را درسال 1913مطرح نکرد، و بلکه دوسال بعد مطرح کرد، زیرا احساس می کرد که آن با علیت مشکل دارد. هایزنبرگ درمقاله تاریخ ساز خود در 1925 متذکر شد که قرارش بر این است که جز کمیات مشاهده پذیر را بکار نبرد گفت، امّا پس ازمدتی نظرش تغییر یافت واعتراف کرد که : خوشبختانه تفکر فلسفی به فیزیک برگشته است، و از اینکه پوزیتیویسم هنوز در بعضی نواحی وجود دارد، اظهار تاسف کرد. در واقع هریک ازاین فیزیکدانها در انتخاب نظریه ها یک یا چند اصل ارشادی فلسفی مد نظر داشته اند. برای هایزنبرگ سادگی نظریه، مهم بود. او متذکر می شود که این اصل برای کپلر نیز ملاک بوده است. حتی برخی به جهان اسلام اشاره می کنند و عین جمله ابوعلی سینا را در باره سادگی طبیعت نقل می کنند. می دانیم که اصل کمترین کنش یکی از مهمترین اصولی است که در فیزیک مورد استفاده قرار می گیرد. بانی این اصل با استدلالهای خداپرستانه معتقد بود که خدا ساده ترین راه را جلوی ما گذاشته است و طبیعت این راه را طی می کند. دیراک زیبایی نظریه را یک اصل قرار داده بود. او نظریه ای داشت که درآزمایش رد شد.اما او قائل بود که آن آزمایش اشتباه است و نطریه او به دلیل زیبایی و تقارن نمی تواند غلط باشد و اتفاقا در آزمایش بعدی نطریه او تایید شد. بنابرین به این نتیجه می رسیم که اینگونه نیست که علم فارغ از مفروضات متافیزیکی باشد. دانشمندان تفاوت علم و دین را در چه می‌دانستند؟ از طرف دیگر دانشمندان متاخّر تفاوت دین با علم را درچه می دانسته اند؟ بعضی معتقدند که دین مبتنی برمرجعیت واعتقادات است، و مبتنی بر تجربه نیست، بلکه پذیرش یک دسته ازامور یه صورت ایمانی است، در صورتی که علم مبتنی بر تجربه است.اما در این زمینه بعضی از فیزیکدانان بزرگ ( و نه فلاسفه ) متذکر شده اند که انسان برخی مطالب را به صورت یک اصل ایمانی می پذیرد. پلانک معتقد بود ما طبیعت را می توانیم بفهمیم، و این را به صورت یک اصل ایمانی می پذیریم. اینشتین متذکر می شود که قابل فهم بودن طبیعت از ادیان گرفته شده است و می گوید :« ایمان به امکان نظم نافذ در جهان هستی ، عقلانی است یعنی قابل تصور برای عقل است. من نمی توانم دانشمندی را بدون این ایمان عمیق تصور کنم». علم هم مبتنی بر ایمان است اینکه ما قائلیم طبیعت نظم دارد ونظم آن قابل فهم است، واینکه معتقدیم طبیعت قابل بیان به صورت ریاضی است ،با تجربه قابل اثبات نیست. بنابراین فرق علم و دین در ایمان نیست و نیز اینکه علم اثبات پذیر است نمی تواند درست باشد،چون مطلب جدیدی که در فلسفه علم مطرح شد این است که: «داده های تجربی تئوری ها را متعین نمی کنند، و شما همزمان می توانید داده های متعین تجربی را هم با تئوری" الف" توضیح دهید و هم با تئوری "ب " .» یعنی تئوریها راهیچ وقت اثبات نمی کنید . درعلم کیهان شناسی، دهها مسئله درجه یک وجود دارد که برای آن تئوری های بدیل مطرح شده است. همه این تئوریهای بدیل ، همه تجارب موجود را توضیح می دهند. بنابراین اثبات هم به نحوی که ادعا می شود در علم وجود ندارد.نکته ای که فیزیکدانان در بیست- سی سال اخیر به آن توجه کرده اند قضیه گودل است ،در منطق ریاضی، که می گوید: «اگر یک سری از اصول را در نظر بگیرید و تعدادی قواعد برای استنتاج قضایا از آن اصول داشته باشید، ، در دستگاههای مبتنی بر اصول که حساب هم جزو آن باشد حتما می توانید قضایایی را پیدا کنید که نمی توانید بگویید این قضیه صادق است یا کاذب.» این قضیه مربوط به سال1930 است که شوک اساسی را بر بعضی ریاضیدانها ، مانند هیلبرت که به دنبال مبتنی کردن همه ریاضیات بر بعضی از اصول بود، وارد کرد. فیزیکدانان ابتدا به این قضیه توجهی نکردند.تا آنکه درکنفرانسی گلمان فیزیکدان مشهور متذکر " تئوری همه چیز " شد. طرف مناظره او یک کشیش فیزیکدان بود که قضیه گودل را مطرح کرد و توجه همه را به خود جلب کرد. این کشیش نقل می کند که بعداً گلمان خود سمیناری در زمینه قضیه گودل ارائه داد. افرادی مانند هاکینگ نیز به این مسئله اذعان کرده اند که هیچ گاه ریاضیات و فیزیک را پایان یافته تلقی نمی کنند. از طرف دیگر مسئله ای که در غرب به آن بسیار توجه شده است این است که دین و معنویات به معالجه بعضی امراض کمک می کند. در این مورد کتابها نوشته شده به طوری¬که آقای کونیک، که ازاساتید دانشکده پزشکی دوک در کشور آمریکا است، می گوید ابتدا مقالات مارا چاپ نمی کردند، اما اکنون از آن استقبال می کنند – مقالاتی که می گویند چطور توانسته اند با استفاده از دین مردم را شفا دهند. عواملی از این قبیل نیز باعث شد که بازگشت به معنویات صورت بگیرد. نمی‌توان ادعا کرد که معنویات و غیر مادیات از علم حذف شده است از طرف دیگر در خود فیزیک هم متوجه شدند که ما محدودیت داریم؛ تئوریهای خیلی موفق در فیزیک ذرّات پیش بینی می کنند که ذرّاتی وجود دارند که Gev 19 10 انرژی دارند. اما حداکثر انرژی که ما الان داریم Gev 4 10 است و اگرشتاب دهنده ای به ابعاد کهکشانمان هم بسازیم نمی توانیم انرژی لارم برای تولید آن ذرات را ایجاد کنیم. پس خیلی زود است که ادعا کنیم به آخرعلم رسیده ایم وجایی برای بررسی چیزدیگری نیست. اکنون ما ماهیت 95 درصد ماده جهان را نمی دانیم( آن با ذرات فعلی تطبیق نمی کند)؛ فقط 5 درصد آن را می دانیم ، 25 درصد آن نیزجرم تاریک نامیده شده است. . یعنی از جنس جرم آن اگاه نیستند . پس از ماهیت واقعی 75 درصد ماده جهان بی اطلاع اند. و اکنون یکی از داغترین مبا حث در کیهان شناسی همین مسئله جرم تاریک و انرژی تاریک است . بنابراین ، نمی توان ادعا کرد که علم معنویات و غیرمادیات را حذف کرده است. اگر یک نویسنده‌ای در کتابش بنویسد که به دین احتیاجی نیست، آن کتاب در ایران ترجمه و چاپ می‌شود، اما این که فیلسوف تمام عیاری به نام آنتونی فلو به خداپرستی روی می‌آورد، تنها در گوشه‌ای از ستون یک روزنامه درج می‌شود انجمن فیزیک آمریکا ،که مهم ترین ارگان فیزیک جهان است، قبلا هیچ گزارشی در باره موضوعات دینی نمی داد. امّا اکنون برنده جایزه علم ودین " تمپلتون" را در خبرنامه خودش گزارش می دهد این بدلیل تغییر شرایط است.متاسفانه کتابهای خیلی خوبی که درغرب نوشته می شود درایران ترجمه نمی شود، اما اگر یک نویسنده مشهور یک کتاب را نوشته باشد و ادعا کند که به دین یا خدا احتیاجی نیست بلافاصله به فارسی ترجمه و چاپ می شود. درحالی که دانشجو درخیلی از موارد نمی فهمد که منظور نویسنده چه بوده است. از جمله این کتب،کتاب هاکینگ است که 8 میلیون نسخه از آن به چاپ رسیده است. این به سبب شهرت او در جامعه ماست. از طرف دیگر زمانی که یک فیلسوف تمام عیار و توانای ملحدی به نام آنتونی فلو به خداپرستی بر می گردد، این خبرخیلی جزئی درگوشه ای از یک ستون روزنامه درج می شود. این مسئله نشان می دهد که ما نسبت به بعضی تحولات مثبتی که درغرب اتقاق می افتد ، مطلع وآگاه نیستیم. خدایادوستت دارم...
ما را در سایت خدایادوستت دارم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : یاسین بابازاده pyameelahi بازدید : 289 تاريخ : چهارشنبه 29 دی 1395 ساعت: 13:13